رقص آنجا كن كه خود را بشكني
پنبه را از ريشِ شهوت بركني
جانهاي بسته اندر آب و گل
چون رهند از آب و گلها شاد دل
درهواي عشق، خوش رقصان شوند
همچو قرصِ بدرِ بينقصان شوند
تا جهند از دست خود دستي زنند
تا رهند از نقصِ خود، رقصي كنند
مطربانشان از درون دف ميزنند
بحرها در شورشان كف ميزنند
Monday, January 16, 2006
Subscribe to:
Posts (Atom)